حسین شریعتمداری
۱- چند روز قبل رئیسجمهور محترم کشورمان لایحه «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» را پس از تصویب در هیئت دولت برای انجام تشریفات قانونی با قید دوفوریت به مجلس شورای اسلامی ارسال کرد و نمایندگان مجلس هم با توجه به اهمیت و ضرورت آن به دوفوریت این لایحه رأی مثبت دادند. لایحه یاد شده همانگونه که از نام و عنوان و محتوای آن پیداست، مقابله با دروغپردازیها و انتشار مسائل و مطالب خلاف واقع در فضای مجازی است. اگرچه بر اساس قوانین جاری، دروغپردازی و تشویش افکار عمومی به هر شکل و از هر طریقی که صورت بپذیرد، یک عمل مجرمانه و قابل پیگرد در مراجع قضائی است ولی لایحه مورد اشاره را که موضوع آن دروغپردازی در فضای مجازی است، میتوان تاکید دیگری بر مقابله با اینگونه اقدامات زشت و خسارتبار دانست. تهیه و تدوین لایحه یادشده و ارسال آن از سوی دولت به مجلس و... با هر نگاهی یک اقدام منطقی و ضروری تلقی میشود چرا که پالایش فضای مجازی از دروغپردازی و انتشار مطالب خلاف واقع را دنبال میکند. ولی بعد از ارسال این لایحه به مجلس، شاهد موج گسترده و پرحجمی از مخالفت در داخل از سوی جماعت مدعی اصلاحات و در خارج، از سوی رسانههای تابلودار دشمنان مردم و نظام بودهایم.
چرا؟!
۲- در این لایحه محتوای خلاف واقع به محتوایی گفته شده که مابهازایی در واقعیت نداشته یا شکل تحریفشدهای از یک واقعیت یا انعکاس ناقص واقعیت مانند پنهان کردن عمدی بخشهایی از آن باشد، به نحوی که عرفاً موجب تشویش اذهان، شبهه یا فریب مخاطب یا هتک حیثیت دیگران شود و... مخالفان لایحه در هجوم پر حجم و گسترده خود فقط از مخالفت با آن سخن میگویند و از پاسخ به این سؤال طفره میروند که کجای این لایحه با آموزههای الهی و انسانی و اخلاقی و ملی و حفظ حریم مردم مغایرت دارد که تا این اندازه باعث نگرانی(!) آنها شده است؟! از رسانههای بیگانه وابسته به دشمن انتظاری نیست که برای این پرسش پاسخی داشته باشند. زبان و قلم آنها «نیش عقرب» است و اقتضای طبیعتشان مقابله با هر اقدامی است که بازار دروغپردازی و شایعهسازی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را کساد کند. ولی تعجبآور است که چرا برخی از مدعیان اصلاحات از پاسخ به این پرسش طفره میروند و به جای اعلام منطقی علت مخالفت خود با این لایحه فقط به بدگویی و اظهارات دمدستی روی آوردهاند؟! و سؤال این است که از دروغپردازی و شایعهسازی و انتشار مطالب خلاف واقع چه سودی میبرند که لایحه یاد شده را مانع آن میدانند؟!
۳- برخی از روزنامهها و سایتهای وابسته به مدعیان اصلاحات اعلام کردهاند که «قرار است بهزودی نشستی با حضور وزیر دادگستری و جمعی از حقوقدانان، دانشگاهیان و فعالان رسانهای و سیاسی برگزار شود تا دیدگاههای مختلف درباره این لایحه به بحث گذاشته شود»! و خبر دادهاند که «رئیسجمهور نیز موافقت کرده است که نتیجه این نشست و اجماع نخبگان بهعنوان مبنای تصمیم نهایی دولت در نظر گرفته شود. به گفته او، در صورت اجماع بر استرداد و خروج لایحه از دستور کار مجلس، دولت آن را خواهد پذیرفت»!
اکنون روی سخن با رئیسجمهور محترم است و با پوزش از محضر ایشان، باید عرض کرد: جناب آقای پزشکیان! وظیفه دولت اجرای مصوبات مجلس شورای اسلامی است و دولت حق ندارد و نمیتواند، لایحهای را که از سوی قوه قضائیه تهیه شده و از طریق دولت به مجلس ارسال شده را پس بگیرد. جناب پزشکیان، در کجای قانون آمده است که یک جمعیت «خودساخته»! بخوانید «جعلی»! با عنوان «نخبگان»! یا هر نام جعلی دیگری، حق دارند «نص صریح» قانون اساسی را نادیده بگیرند؟! آقای پزشکیان! به این بدعت تن ندهید، جماعت یاد شده که متاسفانه برخی از اطرافیان «زاویهدار» شما را هم شامل میشود در پی سوءاستفاده از حسنظن شما هستند. باور نمیکنید؟ از آنها بپرسید چرا از قانونی که موضوع آن مقابله با دروغپردازی و شایعهسازی و خلافگویی است، مخالفید و از تصویب آن به وحشت افتادهاید؟!
رسول سنائیراد
رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی در پیامشان به مناسبت چهلمین روز شهادت جمعی از هممیهنان، سرداران و دانشمندان کشورمان با اشاره به سخت، تلخ و سنگین بودن ناگواری اقدام دشمن جنایتکار در به شهادت رساندن این عزیزان، برای ملت ایران به ویژه خانوادههای شهیدان و کسانی که از نزدیک آنان را میشناختند، تصریح فرمودند: «در این حادثه، نقاط درخشانی را نیز به روشنی میتوان دید.»
ایشان مواردی، چون تحمل، صبوری و استحکام روحیه بازماندگان، استقامت و ثبات دستگاههای زیر امر شهیدان و حرکت بدون وقفه آن با وجود ضربه سنگین و شکوه و پایداری معجزهآسای ملت ایران در برابر دشمن را از مصادیق آن نقاط درخشان برشمردند.
در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، نفس ایستادگی و مقاومت در برابر تهاجم ددمنشانه رژیم صهیونیستی و امریکای جنایتکار با شهامت و دفع قهرمانانه این تهاجم سنگین با ضربات کوبنده و ویرانگر، چهره زیبایی از دفاع و پایداری کشورمان را به نمایش گذاشت و چهره سیاه و زشت آن برای متجاوزان پررنگتر جلوه داد.
در امتداد همین مواردی که رهبر معظم انقلاب به عنوان نکات درخشان این جنگ مورد اشاره قرار دادند، میتوان فهرستی بلند و بالا تهیه نمود که مهمترین آنها عبارتاند: ۱. شجاعت، حکمت و درایت ولایت و رهبری در شرایط خطیر برای دفاع از عزت و کرامت ملی و عبور دادن کشور از بحرانی سنگین در مواجهه با دو قدرت نظامی هستهای، خنثیسازی تهدید و تهاجم دشمن مکار و گرگصفت.
۲. بیداری روحیه سلحشوری و حماسهآفرینی ملت بزرگ ایران در برابر امواج تهاجم ددمنشانه و فضای سنگین جنگ روانی و رسانهای دشمن و پادوهای داخلی آن.
۳. رشادت و نبرد عاشورایی مدافعان وطن در برابر قدرت فناورانه و آتش شدید دشمن و اصرار بر انجام وظایف دفاعی خود با ایثارگری و شهادتطلبی برای دفاع از عزت و کرامت ملی و دینی.
۴. رشد عقلانیت و خرد سیاسی جامعه ایرانی با عبور فعالان و بازیگران سیاسی از منافع گروهی و جناحی و خروج از دوقطبیسازیهای کاذب برای تقویت انسجام و اتحاد ملی.
۵. رشد فضیلتهای انسانی و انسان دوستانه و تجلی آن در مهربانی و همدلی مردم مثل توزیع شربت در پمپ بنزین، گشودن در خانهها روی خانوادههای جابهجا شده.
۶. توسعه و جهش تمدنی و امتزاج هوشمندانه هویت ملی و دینی و معرفی این خصلت تمدنی به عنوان سپری فولادین در برابر دشمن غدار و جفاپیشه.
۷. برائت و بیزاری ملی از جنایت و وطن فروشی با لو دادن عناصر خائن و همکاری صبورانه با مأموران تأمین امنیت و مبارزه با عوامل خرابکار در ایست و بازرسیهای جادهای.
۸. رشد و بلوغ تعهد و احساس وظیفه نسبت به سرنوشت کشور و جامعه با ورود داوطلبانه مردم به ویژه جوانان و نوجوانان به عرصه گشت و نگهبانی، امداد و نجات و سایر فعالیتها برای امنیت و آرامش هموطنان.
۹. نمایش روحیه قدرشناسی و وظیفه شناسی نسبت به اسوهها و قهرمانان ملی با شرکت در مراسم تشییع پیکرهای فرماندهان، دانشمندان و هموطنان شهید و تجلیل از خانوادههای آنان.
۱۰. مسجل شدن روحیه عزتمداری و کرامت و تسلیم ناپذیری ملت بزرگ ایران با تحمل سختیها، بی اعتنایی به تهدیدهای دشمن و حمایت همهجانبه از نظام برای ایستادگی و پایداری در برابر تهاجم ددمنشانه دشمن.
نفس قرار داشتن در موضع دفاع و ایستادگی در برابر تجاوز به آن هم در برابر دشمنی سفاک، ظالم و منفور، به پایداری و ایستادگی ملت ایران چهره زیبا و درخشان میدهد، اما برخورداری این ملت از فضیلتهای تمدنی و هویت ملیدینی عمیق و ریشهدار، به او این امکان را داده تا از عرصه امتحاناتی سخت مثل همین حادثه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نه تنها با سربلندی خارج شود، بلکه صحنههای درخشانی برای عظمت، عزت، غرور، افتخار و اقتدار ملی نیز خلق کند و به میراث تمدنی خود بیفزاید.
علی بمان اقبالی
بزرگترین نهادهای بینالمللی و حقوق بشری روندی رکودی در مسائل مهم جهانی طی مینمایند و در موضوعات مهم بینالمللی یا به بن بست رسیده و یا صرفاً به بیان مواضع و صدور چند بیانیه و قطعنامه بدون ضمانت اجرایی میپردازند. در حالی که این روزها عرصه بینالمللی تحولات متنوع و پیچیدهای را از نسلکشی در فلسطین تا افتراقات در محور یوروآتلانتیک، بحران اوکراین و جنگ تحمیلی ۱۲روزه علیه ایران را تجربه مینماید
اما کمتر صحبت از نقشآفرینی سازمان ملل متحد به عنوان بزرگترین نهاد بینالمللی در حوزه ایجاد صلح و ثبات در میان است. امری که ظاهراً به عنوان یک واقعیت و هنجار از سوی دولتمردان و افکار عمومی جهانی پذیرفته شده است. راستی چرا سازمان ملل متحد از مهمترین رسالت و آرمان خود فاصله گرفته و بیشتر دلمشغول برخی موضوعات دست دومی؛ رسیدگی به امور آوارگان و صدور تعدادی بیانیه است؟
مهمتر این که نقش کاریزماتیک رهبران سیاسی دنیا و دبیرکل در بحرانهای سالهای اخیر نیز به اظهارنظرهای غیرتأثیرگذار محدود شده است. این در حالی است که منصب دبیرکلی، عالیترین شغل بینالمللی و مهمترین جایگاه مدیریتی سازمان ملل است که هماهنگی فعالیتهای سازمان را در کنار ارائه ابتکارات سازنده برای ارتقای صلح و امنیت بینالمللی و رشد و توسعه عمومیبر عهده دارد. در حالی که قریب به ۸ دهه از ایجاد سازمان ملل متحد میگذرد، رایجترین ارزیابی در مورد این سازمان در جملات زیر خلاصه میشود:
سازمان ملل مهمترین نهاد بینالمللی کمتر دقیق و حرفهای شناخته شدهای است که بهعنوان بهترین ابزار برای قدرتهای بزرگ بهویژه دارندگان حق وتو عمل کرده و برای دیگر کشورها و دیگر ملل، مرکزی برای مجادلات لفظی تا رسیدن به راه حل مشکلات جهانی است؛ با این ویژگی که از سویی همواره سخت به راه حل میرسد و ابزاری برای توجیه ناتوانیها بوده و از سوی دیگر قدرتهای بزرگ در موضوعاتی چون حفظ صلح، مشاوره فنی، انتخابات دیگر کشورها، حمایت از آسیب دیدگان در مقابل بلایای طبیعی و میانجیگری سیاسی به آن متوسل میشوند.
واقعیت این است از سویی در دو دهه اخیر رویکرد جنگ سالارانه در دنیا ترویج شده و تولیدکنندگان تسلیحات و تجار این بخش نیز به این رویکرد اکسیژن قوی دمیدهاند؛ به طوری که هیچ معیار و مقررهای برای شروع جنگ وجود ندارد و هر کشوری متناسب با زور و ظرفیت نظامی خود برای دستیابی به رویاهای فرضی تلاش مینماید و از سوی دیگر در کنار اجماع جهانی در مورد ضرورت تغییر در نظم بینالمللی؛ کشورهای مختلف بر این باورند که مجامع بینالمللی بهویژه سازمان ملل نیز نیازمند تغییرات اساسی و ساز و کارهای روزآمد میباشد تا بتواند در پاسخگویی به شرایط جدید جهانی؛ عملکردی مؤثر و کارآمد داشته باشد.
بسیاری از تحلیلگران حق وتو را مذموم میدانند و معتقدند در فرمول میزان و چگونگی بهرهگیری از این حق ابزاری، تجدید نظر اساسی لازم است؛ چرا که این موضوع موجب توسل آمریکاییها به یکجانبهگرایی و استفاده ابزاری از اصل مداخله نظامیبرای پیشگیری از جنگ و ناامنی شده است. در سالهای اخیر حق وتو مورد اعتراض بسیاری از کشورها قرار گرفته و حداقل کشورهای ژاپن، آلمان و هند مصرانه خواستار این حق هستند؛ در عین حال که کشورهای اسلامی نیز در قالب ماده ۲۲ بیانیه اجلاس سران در تهران خواستار چنین حقی شدند.
«ایرانی یک ملت است، ملتی که در زبانهای مختلف متکلم بوده و به اشکال مختلف خدای خود را پرستش مینماید... از امروز در ایران نه مسلمان، نه زردشتی، نه ارمنی، نه یهودی، نه فارس و نه ترک نبوده فقط یک ایرانی هست؛ ما یک ملت هستیم!».
(ما یک ملت هستیم، روزنامه ایران نو، 4 صفر 1328ه.ق/16 فوریه 1910)
1- مهمترین جدال امروز ایران در مسیر توسعه، جدال بر سر ایده ایران است. اینکه ایران بهعنوان یک دولت- ملت چیست و عناصر این ایده و چالشهای آن کدام است و راههای برونرفت از این چالش چیست؟ و... . اگرچه احتمالا ایرانیان کهنترین قومی هستند که خود را بهعنوان ملت فهمیدهاند و در میهن خود نیز دولتی را تأسیس کردهاند که میتوان آن را «دولت ملی» خواند (سیدجواد طباطبایی) اما آنچه از آن به نام ایران در متون رسمی بینالمللی نام برده میشود، به 12 مهر 1313 (4 دسامبر 1934) و نامه وزیر امور خارجه ایران بازمیگردد که بدون هیچ مقدمهای از کشورهای دیگر خواسته بود تمهیدی بیندیشند که از امروز تا سه ماه بعد، دیگر از «پرشیا» برای نامیدن این کشور استفاده نشود و نام واقعیاش یعنی «ایران» را به کار ببرند.
البته ایران برای خود ایرانیان همیشه ایران بوده و هرگز پرشیا نبوده است. گمان اروپاییان از این تغییر نام، گرایش رضاشاه به آلمانها و تأکید بر نژاد آریایی بود و به سردی با این تغییر نام برخورد کردند. اما آنچه به عنوان دلیل این تغییر نام در مقالهای به قلم سعید نفیسی در 10 دی 1313 در روزنامه اطلاعات منتشر شد آن بود که ایران مفهومی فراگیرتر از پرشیاست و ساخت چندقومی کشوری را که پرشیا (پارس) تنها بخش کوچکی از آن است بهتر نشان میدهد و نام «ایران» بیآنکه موجودیت اقوام مختلف ساکن ایران را به خطر بیندازد، اختلاط و امتزاج آنان را ممکن میکند و در عین حال تداعیکننده شکوه و عظمت گذشته کشور هم هست.
استدلالی که البته در داخل کشور هم مخالفانی داشته و از جمله احسان یارشاطر که انتخاب نام ایران را کلمهای بیربط و معنی میدانست که چیزی را تداعی نمیکند. درحالیکه به باور وی «پرشیا» تداعیکننده مفاهیمی دلنشین نزد جهانیان همچون قالی، مینیاتور، باغ و... است ( کشف ایران- علی میرسپاسی). این مجادلات در سالهای بین دو جنگ جهانی و بین روشنفکران و فضای سیاسی میگذشت و هدف از آن تلاش برای شناختی تازه از ایران بود. امری که در دوره مشروطه تقریبا بدیهی پنداشته شده و در دورههای اول و دوم مجلس شورای ملی، مشروطهخواهان «ملت ایران» را نه براساس زبان و نژاد، بلکه برحسب میراث مشترک و دولت واحد مبتنی بر قرارداد اجتماعی (قانون اساسی) تعریف کردند و در نتیجه، نهتنها تنوع قومی و فرهنگی بهعنوان معضل برای آنها مطرح نبود، بلکه این تنوع را بخشی از هویت ایرانی دانسته و میخواستند این تنوع و تکثر در تشکیل دولت – ملت ایران محفوظ بماند.
چنانکه بهمنظور تأمین همزمان منافع عام ملت و منافع خاص اقوام در ایالات و ولایات، «انجمنهای ایالتی و ولایتی» در قانون گنجانیده شد. اما در دهه پایانی سلطنت قاجار و شکلگیری گرایشی از ناسیونالیسم ایرانی که تأکید آن بر نژاد و زبان بود و تعلق خاطری به حکومت مشروطه و دموکراسی و تکثرگرایی نداشت، ملتسازی در سایه دیکتاتوری ممکن و شاید مطلوب فرض میشد. از سوی دیگر دخالتهای همهجانبه روس و انگلیس نیز اقتدار دولت مرکزی را سخت تضعیف کرده بود و سران ایلات عشایر صاحب قدرت و کشور با بحران عمیق اقتصادی و مالی و گسترش فقر و قحطی و گرسنگی مواجه بود و امید به اصلاح از راه حکومت مشروطه نبود، «دیکتاتور مصلح» که با عصای آهنین شروع به اصلاح کند و تعریفی از ایران که چنین چارچوبی را پذیرا باشد مورد اقبال روشنفکران و جامعه قرار گرفت («ما یک ملت هستیم»- محمدحسین خسروپناه-زندهرود، 72) و توسعهای آمرانه و مدرنیزاسیونی بدون مدرنیته شکل گرفت و... .
2- آقای پزشکیان در ماههای اخیر بارها بر افزایش اختیارات استانداران تأکید کرده و حتی از استانداران بهعنوان رئیسجمهورهای استانی نام برده است «تفویض اختیار به استانداران کار صحیحی است و هر استاندار رئیسجمهور استان خود باشد» (30/4) «استانداران میتوانند همان کاری را انجام دهند که بنده انجام میدهم» (4/5) و... این تفویض اختیار وسیع در کنار ساخت دوگانه قدرت (انتخابی/ انتصابی) که یکی عهدهدار عرضه کالای عمومی است و دیگری (دولت) -بهغلط- در نقش توزیعکننده کالای خصوصی است، دولتی ضعیف را شکل میدهد که میانهای با ایران پیشرفته توسعهیافته ندارد.
اگر ایده مشروطه ایرانی مترقی که ابتنای آن نه زبان و نژاد و... بلکه میراث مشترک و دولت واحد مبتنی بر قرارداد اجتماعی بوده است، بنابراین ابتدا با یگانگی ساخت قدرت در پرتو اراده ملی، دولتی مقتدر را شکل داد و با ایجاد بسترهای مناسب برای مشارکت اجتماعی و توزیع تصمیمگیریها در عرصههای مختلف، امکان تمرکززدایی را فراهم کرد. و الا در شرایط حاضر اصولا دولت کدام اختیارات را میخواهد واگذار کند؟ مگر دولت در حال حاضر از چگونه قدرتی برخوردار است؟ و آیا این تفویض اختیار بیشتر از سر خود بازکردن مشکلات و ارجاع آنها به استانداران نیست که در موقعیت بسیار ضعیفتری در سلسلهمراتب قدرت قرار دارند و امکان تأثیرپذیری آنان از گروههای ذینفوذ قدرتمند، بسیار بیشتر است؟
دولت چهاردهم مانند هر دولتی برای اداره امور و انجام وظایف و مسئولیتهای خود نیازمند حدی از قدرت است که آن را کمتر در اختیار ندارد. در سطح بالا و در درون ساختار قدرت و ایجاد وفاق، پروژه دولت با موانع جدی مواجه شده و در سطح جامعه نیز با تداوم بحران اقتصادی و اضافهشدن فشار شرایط جنگی، بحران انرژی و آب و محیطزیستی و... سرگشتگی و بلاتکلیفی در رفتار دولت شدت گرفته است.
در چنین فضایی است که مثلا لایحه دوفوریتی «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» روانه مجلس میشود و در عرصه اقتصادی، فضای دستوری و تعزیراتی تشدید و مثلا از سوی معاون اول دولت، فرمان قشونکشی به اقتصاد صادر میشود: «انبارها را باز میکنیم و کالا را به دست مردم میرسانیم» (ایران – 30/4). آقای پزشکیان باید بداند دولتش، دولتی تنهاست و جز جامعه مدنی و احزاب و تشکلها و شخصیتهای ایراندوست و اصلاحطلب و تحولخواه پشتوانه دیگری ندارد. پس باید از بیتصمیمی و ضعف و انفعال خارج شده و تصمیماتی سخت و شجاعانه در مسیر تحقق حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی بگیرد. همان ایدهای از ایران که تلاش برای تحقق آن از مشروطه آغاز و نیمهکاره رها شد و در دو جنگ جهانی به انحراف رفت. تلاشی که تا به سرانجام نرسد، امر توسعه، امری محال خواهد بود.
سهیلا صادقی
غزه امروز، بیش از یک جغرافیای متنازع، آینهای تمامنما از زوال وجدان جمعی در عصر مدرن است؛ جایی که خشونت ساختاری، بیعدالتی نهادینهشده و سکوت سنگین جهان، تصویری تلخ از تمدنی میسازد که روزگاری مدعی اخلاق، انسانیت و آزادی بود. در این منطقه کوچک اما پرآشوب، همهچیز فریاد میزند؛ از ناله کودکان در زیر آوار گرفته تا ضجههای مادران، از گریه مردان گرفته تا فریادهای خاموش در چشمان مردم بیپناه. در نگاه جامعهشناختی، غزه نماد شکست جامعه مدرن در تحقق وعدههای خودش است؛ وعدههایی چون حقوق بشر، عدالت، آزادی و عقلانیت. جهان غرب که با شعارهای فریبنده وارد تاریخ شد، حال درگیر چرخهای معیوب از مشروعیتبخشی به خشونت و چشمپوشی از جنایت شده است. این وضعیت، نه حاصل ناتوانی بلکه نتیجه همسویی ساختاری قدرتهای بزرگ با نظم هژمونیک موجود است؛ نظمی که بقای خود را در سرکوب، حذف و نابودی دیگران میبیند. خشونت امروز، نه یک رویداد مقطعی، بلکه ساختاری است. قدرت در غزه، به شکل عریان و مطلق، چهره خود را نمایان کرده است؛ از تحریمهای غیرانسانی گرفته تا محاصره اقتصادی، از بستن مرزها تا کشتار روزمره و نابودی زیستبوم اجتماعی مردم. این نظم جهانی که باید حافظ حقوق انسانها باشد، خود به عامل و همدست اصلی نقض آنها تبدیل شده است.
از سوی دیگر، سکوت کشورهای عربی نیز بهمثابه یکی از فاجعهبارترین جلوههای انفعال تاریخی، به مسئله غزه ابعاد تازهای داده است. این سکوت، نه صرفاً بیعملی سیاسی بلکه نوعی خیانت اخلاقی است؛ همان سکوتی که در واقعه عاشورا عدالت را در برابر چشمان امت به قربانگاه برد. سکوت جهان عرب، همانقدر که همراهی با جنایت است، بیانگر سقوط عمیق وجدان تاریخی در منطقهای است که خود را مهد اسلام و کرامت انسانی میداند.
غرب نیز با همه ادعاهای لیبرالیسم و دموکراسی، گرفتار بحران عمیق معناست. آنچه امام خامنهای آن را «طبل میانتهی» مینامند، دقیقترین توصیف از فرهنگی است که در آن شعارها توخالی و ارزشها تبدیل به ابزار سلطه شدهاند. دموکراسیای که از زبان سران غرب شنیده میشود، در میدان غزه تبدیل به توجیهی برای نسلکشی است.
این چرخه خشونت، محدود به خاورمیانه نخواهد ماند. آنگونه که تاریخ نشان داده، ظلمِ نهادینهشده همیشه به سوی ظالم بازمیگردد. خشم و بیداری مردم، بوی باروت را از غزه به خیابانهای لندن، پاریس و نیویورک خواهد کشاند. نظم شکننده جهانی که اکنون بر تلی از خون و بیعدالتی ایستاده، تاب چنین خیزشهایی را نخواهد داشت.
در میان این تاریکی هولناک، صدای رهبر ایران، آیتالله خامنهای، چون نقطهای از امید میدرخشد؛ نه از آنرو که تنهاست، بلکه از آن رو که حقیقتی تاریخی را نمایندگی میکند؛ مقاومت، نه فقط یک واکنش سیاسی، بلکه بازسازی معنوی و اخلاقی وجدان انسان معاصر است. این صدای عدالتخواهی، با ریشهداشتن در سنت مقاومت و ظلمستیزی، نقش مهمی در جهتدهی به گفتمانهای جدید جهانی ایفا کرده است؛ گفتمانی که بشریت را به انتخاب جایگاه خود در طرف درست تاریخ فرا میخواند.
غزه، امروز تنها عرصه یک بحران نیست؛ بلکه بستری است برای بازتعریف معناهایی چون مقاومت، کرامت، همبستگی و عدالت. از دل این ویرانهها، نهفقط فریاد که اندیشه و ارادهای نو زاده میشود. روایتی که پایانش، نه ناامیدی، بلکه تولد جهانی عادلانهتر است؛ جهانی که در آن، سکوت دیگر مقدس نخواهد بود و مقاومت، معنای تازهای از انسان بودن خواهد آفرید.
محمدحسین زاده
رضا رحمتی
اشغال و محاصره غزه توسط رژیم صهیونیستی و محدودیتهای شدید دسترسی به غذا، آب و دارو، نمونهای بارز از استفاده از گرسنگی به عنوان سلاح جنگی است که نقض آشکار حقوق بینالملل بشردوستانه و حقوق بشر محسوب میشود. در روزهای اخیر رژیم صهیونیستی به صورت عامدانه از این شیوه استفاده و افکار عمومی جهان را جریحهدار کرده و با واکنش گستردهای در سطح بینالمللی مواجه شده است.
گرسنگی عمدی و ایجاد قحطی در حقوق بینالملل به عنوان «جنایت علیه بشریت» و در برخی موارد «جنایت جنگی» شناخته میشود. این اعمال تحت مقررات مختلف بینالمللی، «حقوق بینالملل عرفی» و «حقوق بینالملل قراردادی» از جمله «منشور رم دیوان کیفری بینالمللی (ICC)» و «کنوانسیون ژنو» قابل پیگرد است. بیشترین موارد منعکننده گرسنگی در حقوق قراردادی بینالملل به منشور رم (۱۹۹۸) که درباره جنایات علیه بشریت و جنایات جنگی است و کنوانسیون ژنو (۱۹۴۹) و پروتکلهای الحاقی آن در موضوع ممنوعیت استفاده از گرسنگی به عنوان سلاح و کنوانسیون نسلکشی (1948) در صورت قصد نابودی یک گروه قومی و... بازمیگردد.
حق دسترسی به غذا در مخاصمات مسلحانه به عنوان یک «حق بنیادین بشری» و «اصل اساسی حقوق بینالملل بشردوستانه» شناخته میشود. این حق تحت مقررات متعدد بینالمللی، از جمله «حقوق بشر» و «حقوق بشردوستانه بینالمللی (IHL)» مورد حمایت قرار گرفته است.
* حمایت از حق دسترسی به غذا در مخاصمات مسلحانه
حقوق بشردوستانه بینالمللی (IHL) به طور خاص در «کنوانسیونهای ژنو ۱۹۴۹ و پروتکلهای الحاقی 1977» از غیرنظامیان در زمان جنگ محافظت و دسترسی به غذا را تضمین میکند. کنوانسیون چهارم ژنو (ماده ۲۳ و 55) تصریح میکند دولتهای درگیر باید اجازه عبور آزادانه کمکهای غذایی برای غیرنظامیان، بویژه کودکان و زنان باردار را بدهند. همچنین پروتکل الحاقی اول (ماده 54) ممنوعیت استفاده از گرسنگی به عنوان سلاح جنگ و تخریب عمدی منابع غذایی، محصولات کشاورزی و تأسیسات آبرسانی را به صراحت مورد بحث قرار داده است. علاوه بر این، پروتکل الحاقی دوم ماده 14 اشاره صریح میکند در درگیریهای غیربینالمللی، تخریب منابع غذایی غیرنظامیان ممنوع است.
علاوه بر این در حقوق بشر بینالملل (IHRL) نیز موضوع حق دسترسی به غذا تصریح شده است. در «میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ماده 11، حق دسترسی به غذا به عنوان بخشی از «حق بر حیات و استانداردهای کافی زندگی» به رسمیت شناخته شده است. همچنین «قطعنامههای شورای حقوق بشر سازمان ملل» نیز بر لزوم حمایت از غیرنظامیان در مخاصمات و جلوگیری از محرومیت عمدی از غذا تاکید داشتهاند.
بنابراین آنچه مشخص است، استفاده از غذا و آب در نظام حقوق بینالملل به عنوان سلاح، با ممنوعیتهای گستردهای همراه است. این ممنوعیتها شامل ممنوعیت «تخریب عمدی مزارع، دامها و منابع آب» (مانند چاهها و سدها) نقض حقوق بشردوستانه، «محاصره مناطق مسکونی» که منجر به قحطی شود و ممکن است «جنایت جنگی» محسوب شود، «ممانعت از ارسال کمکهای غذایی» به مناطق تحت محاصره که نقض حقوق بینالملل است و موارد دیگر جنایات سهگانه میشود.
۱- جنایت علیه بشریت
بر اساس ماده ۷ منشور رم دیوان کیفری بینالمللی، هر اقدام گسترده یا سیستماتیک علیه جمعیت غیرنظامی که شامل «محرومیت عمدی از دسترسی به غذا و منابع ضروری برای بقا» باشد، میتواند به عنوان جنایت علیه بشریت محسوب شود. برای مثال «محاصره لنینگراد توسط نازیها» در جنگ دوم جهانی یا «سیاستهای قحطی در اوکراین (هولودومور)» توسط استالین از جمله موارد محرومیت عمدی نسبت به دسترسی به غذا و منابع ضروری بوده است.
۲- جنایت جنگی
طبق «پاراگراف ب بند 2 ماده ۸ اساسنامه رم» و «کنوانسیونهای ژنو»، استفاده از گرسنگی به عنوان سلاح در درگیریهای مسلحانه ممنوع است. ماده 54 پروتکل اول الحاقی و ماده 14 پروتکل الحاقی دوم ۱۹۷۷ به کنوانسیون ژنو تصریح میکند تخریب منابع غذایی یا محروم کردن غیرنظامیان از مواد غذایی به عنوان روش جنگ، ممنوع است. برای مثال «محاصره شهرها در جنگ سوریه» یا «ممنوعیت ورود کمکهای غذایی به یمن» از جمله مواردی است که مصداق نقش اساسنامه رم و پروتکلهای اول و دوم الحاقی بوده است.
۳- جرم نسلکشی
اگر گرسنگی عمدی با قصد نابودی بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی انجام شود، تحت «کنوانسیون نسلکشی 1948» مورد توجه قرار میگیرد. برای مثال قحطی ایران در دوره جنگ اول جهانی از جمله مصادیق سیاستهای استعماری انگلستان و در چارچوب نسلکشی مورد توجه بوده است یا قحطی بنگال در ۱۹۴۳ که ناشی از سیاستهای استعماری انگلیس بوده، در همین وضعیت است.
* گرسنگی و مسؤولیت بینالمللی رژیم
هم بر اساس حقوق عرفی و هم حقوق قراردادی، گرسنگی عمدی و ایجاد قحطی در حقوق بینالملل جنایت محسوب میشود و میتواند در دادگاههای بینالمللی مورد پیگرد قانونی قرار گیرد. این موضوع مصادیق تاریخی دارد که نمونه بارز آن محاصره غذایی یمن است که مورد بحث در محافل حقوقی بینالمللی بوده است. در چارچوب حقوق مسؤولیت بینالمللی دولتها نیز میتوان گرسنگی را به عنوان موضوعی که دولتها باید نسبت به آن تعهد اجتنابناپذیری داشته باشند، رسیدگی کرد. دولتها میتوانند در دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) به دلیل نقض تعهدات بینالمللی مورد پیگرد قرار گیرند. همچنین افراد (مقامات نظامی یا سیاسی) نیز ممکن است در دیوان کیفری بینالمللی محاکمه شوند.
دولتها موظفند از گرسنگی غیرنظامیان جلوگیری کنند و اجازه ورود کمکهای بشردوستانه را بدهند. در حقوق بینالملل حتی گروههای شورشی و غیردولتی نیز در صورت کنترل یک منطقه، باید به تعهدات بشردوستانه پایبند باشند. نقض این قواعد میتواند منجر به «مسؤولیت بینالمللی» و پیگرد در «دیوان کیفری بینالمللی (ICC)» شود.
* سازوکارهای پاسخگویی
اینکه دولت خاطی را بر اساس چه سازوکارهای نظارتیای میتوان در قبال ارتکاب جرایمی شبیه گرسنگی و محرومیت از دسترسی به غذا پاسخگو کرد، در نظام حقوق بینالملل پیشبینی شده است و شورای امنیت سازمان ملل میتواند تحریمها یا اقدامات قهری علیه ناقضان اعمال کند. کمیته بینالمللی صلیب سرخ (ICRC) و سازمانهای بشردوستانه نظیر برنامه جهانی غذا (WFP) نیز نقش کلیدی در ارسال کمکها دارند. علاوه بر این «دیوان کیفری بینالمللی (ICC)» میتواند عاملان دادن گرسنگی عمدی را تحت عنوان «جنایت جنگی» یا «جنایت علیه بشریت» یا جرم «نسلکشی» محاکمه کند. حق دسترسی به غذا در مخاصمات مسلحانه یک «اصل غیرقابل نقض» در حقوق بینالملل است و هرگونه اقدام برای محروم کردن غیرنظامیان از غذا، «نقض فاحش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه» محسوب میشود. جامعه بینالملل موظف است از این حق حمایت کند و ناقضان را تحت پیگرد قرار دهد. رژیم صهیونیستی با محاصره غذایی غزه مرتکب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت شده است. این اقدامات نهتنها نقض فاحش حقوق بینالملل بشردوستانه است، بلکه ممکن است در صورت اثبات قصد نابودی فلسطینیان، به عنوان نسلکشی نیز مورد بررسی قرار گیرد. جامعه بینالمللی باید محاصره غزه را بلافاصله لغو، تحریمهای جدی علیه اسرائیل اعمال و عاملان این جنایات را در دیوان کیفری بینالمللی با ابتکاراتی شبیه ابتکار آفریقای جنوبی محاکمه کند. مشخصا عادیسازی این وضعیت در غزه میتواند گرسنگی و محرومیت از حق دسترسی به غذا را به عنوان یک ابزار جنگی در دست رژیم تبهکار قرار دهد.